گفتگوی روزنامه شرق با مهدی نصیری: نگاه من نفی کلی مدرنیته است
نوشته شده توسط : حسين همتي
* شما در دهه 70 از جمله چهره‌هاي مطرح مطبوعاتي بوديد و در اين عرصه حضور فعالي داشتيد؛ از سردبيري و مديرمسئولي روزنامه «كيهان» گرفته تا مديرمسئولي هفته‌نامه «صبح»، اما حدود يك دهه است كه حضور چنداني در اين حوزه نداشته‌ايد. در اين دوره مشغول چه فعاليت‌هايي بوديد و چرا بار ديگر با انتشار فصلنامه «سمات» تصميم گرفتيد كه به فعاليت مطبوعاتي ادامه دهيد؟ بعد از بيش از يك دهه فعاليت مطبوعاتي در دو سه سال آخر فعاليتم به اين نتيجه رسيدم كه ما در مباحث مبنايي، زيربنايي و نظري خلاء‌ها و كمبودهاي جدي داريم. جمع‌بندي‌ام اين بود كه ريشه بسياري از مشكلات فرهنگي، اجتماعي و سياسي به اتفاقات بد و التقاط‌هايي بر مي‌گردد كه در مباني فكري ما رخ داده است. و به اين فكر افتادم كه به سهم خود وارد اين عرصه شوم و مباحث را زيربنايي‌تر و مبنايي‌تر مطرح كنم. البته تا حدودي خستگي ناشي از كار مطبوعاتي نيز در اين تصميم دخيل بود؛ چرا كه به نظرم بيش از 7 و 8 سال در عالم مطبوعات روزانه كار كردن تا حدودي موجب درجا زدن مي‌شود و براي ارتقاء فكري و روحي آدم خيلي چيزي ندارد. بنابراين من از عالم مطبوعات فاصله گرفتم و به مطالعه و تحقيق رو آوردم و دروس حوزوي را در قم دنبال كردم. * «صبح» چه سرنوشتي پيدا كرد؟ آن‌‌گونه كه خاطرم هست در اواخر آقاي ده‌نمكي آن را منتشر مي‌كرد. يك زماني حتي بحث روزنامه شدن صبح مطرح شد و بعضي از دوستان اصرار داشتند كه حتماً به‌صورت روزنامه منتشر شود كه علي‌رغم ميل باطني با اين امر موافقت كردم. قرار شد كه انتشار هفتگي متوقف شود و در يك فاصله چند ماهه تبديل به روزنامه شود، اما در عمل به دلیل مشکلات مالی اين امر تحقق نيافت و من هم آن را به فال نیک کرفتم و دیگر صبح را منتشر نکردم. طبق قانون هم اگر مدت شش ماه از انتشار نشريه‌اي بگذرد و منتشر نشود امتيازش باطل مي‌شود. در همين زمان آقاي ده‌نمكي درخواست كرد كه امتياز صبح به ايشان منتقل شود، من هم موافقت كردم و صبح را به ايشان واگذار كردم، اما تا طي شدن روال قانوني تغيير امتياز چند ماهي «صبح دوكوهه» آقاي ده‌نمكي با صاحب امتيازي و مديرمسئولي من منتشر مي‌شد و بعد از آن به‌طور كامل به ايشان منتقل شد. بعد از این مقطع ضمن ادامه دروس حوزوی و شرکت در درس خارج فقه و اصول مطالعاتی را پیرامون نسبت اسلام با مدرنیته و تجدد دنبال کردم که كتاب «اسلام و تجدد» حاصل این مطالعات بود. بعد از آن هم كتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت» را منتشر كردم و تا به امروز علايق و مطالعاتم عمدتا حول مباحث نظري و فكري بوده و انتشار فصلنامه «سمات» هم در راستاي همين علايق فكري و نظري است. سمات نشريه‌اي نيست كه در آن به مسائل جاري فرهنگي، سياسي و اجتماعي روز پرداخته شود، بلكه بيشتر نظر به برخي از مقولات مبنايي دارد. جمع‌بندي من اين است كه يكي از ضعف‌ها و نواقصي كه جامعه ما دچار آن است عدم مراجعه تام و تمام و جامع به قرآن و عترت است و با وجود اين‌كه در حرف و بيان همه متفق‌القول هستيم كه به عنوان شيعه و به توصيه رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بايد به ثقلين (قرآن و عترت) تمسك نظري و عملي داشته باشیم، اما به اعتقاد من اين تمسك در ابعاد مختلف ناقص است و تام و تمام نيست. در اولين شماره سمات هم مطرح كرديم كه يك سري حجاب و مانع براي رجوع به قرآن و عترت وجود دارد و در آن به حجاب فلسفه، حجاب عرفان (به معناي تصوف) و حجاب مدرنيته اشاره شده است. حجاب‌هاي ديگري نيز ممكن است باشد، اما فصلنامه در جنبه سلبي و نقدي بيشتر روي اين سه موضوع متمركز است و در جنبه ايجابي هم بيشتر به معرفي قرآن و عترت و تبيين ضرورت مراجعه به اين دو منبع اصلي مي‌پردازد. * سئوالي كه درباره فعاليت‌هاي كنوني شما وجود دارد اين است كه مهدي نصيري كه سال‌ها فعاليت مطبوعاتي روزانه و سياسي انجام داده چرا در شرايط كنوني كه بازار سياست بسيار داغ است از فعاليت‌هاي قبلي فاصله گرفته و به كار انتشار فصلنامه تخصصي رو آورده است؟ آيا بخشي از اين كناره‌گيري ناشي از سرخوردگي سياسي نيست؟ بازار سياست بعد از انقلاب هميشه گرم بوده و كمتر مقطعي مي‌توانيم نشان دهيم كه فضاي سياسي حالت ركود و سردي داشته است. زماني كه «صبح» را در دوران آقاي خاتمي تعطيل کردم، همچنان بحث‌هاي سياسي مطرح بود و ما هم از منتقدان جدي اصلاح‌طلبان و تكنوكرات‌ها بوديم. من در چنين فضايي تصميم گرفتم كه از مباحث جاري و روزمره سياسي به سمت مباحث مبنايي. تغيير مسیر بدهم. اگر چه مباحث مبنايي قطعاً بي‌ارتباط با مباحث روز نيست و به قول شاعر صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي. بنابراين قصه سرخوردگي ربط چنداني به تصميم من نداشت، البته ممكن است چون نسبت به افشاگري‌هايي كه ما درباره بعضي از وزراي دولت آقاي هاشمي و خاتمي داشتيم، هيچ ترتيب اثري داده نشد، باعث بي رغبتي و كم‌انگيزگي من شده باشد. در مورد ماجراي وزارت پست و تلگراف و تلفن زماني كه آقاي غرضي شكايت كرد و ما به دادگاه رفتيم؛ هيات منصفه به نوعي همه مباحث محتوايي را كه راجع به تخلفات وزارت پست و تلگراف مطرح كرده بوديم به نوعي تاييد كرد و ادعاهاي آقاي غرضي مبني بر اهانت و افتراء را رد كردند و هيات منصفه تنها روي يك كاريكاتور دست گذاشت. اما با اين وجود هيچ اتفاقي نيفتاد. ما به‌طور مفصل درباره وزارت پست و تلگراف و تلفن و وزارت نيرو افشاگري كرديم. آقاي زنگنه چون تجربه آقاي غرضي را داشت نه جواب داد و نه شكايت كرد و مساله را مسكوت گذاشت. از طرف مقامات قضايي و داستگاه‌هاي ناظر هم هيچ اتفاقي نيفتاد و نه كسي به ما گفت چرا چنين مباحثي را مطرح مي‌كنيد و نه كسي به آقاي زنگنه گفت مباحث كه راجع به شما مطرح مي‌شود راست است يا دروغ؟ اين نوع قضايا البته بر روي روحيه يك مطبوعاتي و روزنامه‌نگار تاثيرات خاص خودش را دارد، اما اين تاثيرات به معناي سرخوردگي از كار سياسي و مطبوعاتي نبود. من كاملاً مي‌دانم و توجيه هستم كه چرا آن افشاگري‌ها تاثير چنداني نداشت. البته بعضي‌ها معتقدند يكي از دلايل پيروزي جريان اصول‌گرا و آقاي احمدي‌نژاد همین افشاگري‌هاي بود كه «صبح» و امثال آن انجام مي‌دادند و چنين افشاگري‌هايي زمينه پيروزي اصول‌گرايان را فراهم كردند. * قبل از اينكه وارد بحث «ما و مدرنيته» بشويم شايد بد نباشد كه جغرافيايي معرفتي شما را مشخص كنيم و بدانيم كه مهدي نصيري در كجاي فضاي فكري ايران قرار دارد و از چه منظري درباره «ما و مدرنيته» سخن مي‌گويد. اكنون در فضاي فكري ايران گروه‌هاي مختلفي اعم از سنت‌گرايان، روشنفكران و... وجود دارند و در بين هر گروهي هم تقسم‌بندي‌هاي مختلفي وجود دارد. براي ما بگوييد كه مهدي نصيري كجاي نقشه فكري ايران قرار دارد؟ من از زماني كه وارد فعاليت‌هاي مطبوعاتي و سياسي ـ مطبوعاتي شدم هميشه تلقي خودم اين بود كه هيچ وقت به‌طور تام و تمام به يك حزب و جرياني وابسته نيستم و هيچ وقت خود را محدود به يك جريان و حزب رسمي و غير رسمي نكرده‌ام، اما ممكن است تلقي بيروني چيز ديگري باشد. البته وقتي نظرات و ديدگاه‌هاي مختلف فردي كنار هم گذاشته شود ممكن است بتوان گفت كه در مجموع به يك جرياني نزديك است و از جريان ديگري دور است. اما هيچ وقت براي خودم يك تعهد تشكيلاتي ايجاد نكرده‌ام كه مانع از ناديده گرفتن خطاها و اشتباهات جرياني شود كه احياناً به آن نزديك‌تر هستم. نكته ديگر آن است كه بسياري اوقات اين تقسيم‌بندي‌ها گويا نيست و گاهي اوقات هم تصنعي و القايي است. به همين خاطر من الان نمي‌توانم به شما بگويم كه در كدام تقسيم‌بندي گنجانده مي‌شوم. * زماني كه فعاليت مطبوعاتي سياسي انجام مي‌داديد، شما را وابسته به محافظه‌كاران مي‌دانستند، اما الان كه فصلنامه «سمات» را منتشر مي‌كنيد؛ با توجه به رويكرد نشريه برخي معتقدند كه به مكتب تفكيكي‌ها نزديك شده‌ايد. من در مورد فضاي ايران اصلاً دسته‌بندي‌هايي چون راست و چپ و محافظه‌كار و... را قبول ندارم و چنين تعابيري را گمراه‌كننده مي‌دانم. بعضي‌ها به‌خاطر غبار آلود كردن فضا كه ممكن است منافعي در آن داشته باشند، روي چنين تقسيم‌بندي‌هايي مانور مي‌دهند. به اعتقاد من ما در يك معناي كلي دو جريان در كشور داريم. يك جريان جرياني است كه گرايشها و تعهدات ديني‌ آن غالب است كه البته ممكن است افراد و گروه‌هاي مختلف آن از مراتب و شدت و ضعف برخوردار باشند. جريان ديگر جرياني است كه گرايشهای روشنفكري و غربي آن غلبه دارد. البته هر دو جريان عموماً مسلمان هستند، اما مي‌توان با ملاك‌ها و معيارهايي گفت كه براي يك جريان ارزش‌ها و دغدغه‌هاي ديني اصل است ولي براي جريان‌ ديگر اين ارزش‌ها و دغدغه‌ها چندان اصالت و محوريت ندارند و حساسيت لازم را نسبت به مقولات ديني ندارد و بعضاً تعلقش به گرايش‌ها و ايدئولوژي‌هاي غربي بيشتر از گرايشهای ديني است. به اعتقاد من اين تقسيم‌بندي نسبتاً واقع‌بينانه‌تر از تقسيم‌بندي‌هاي ديگر است. طبعاً من متعلق به جريان ديني هستم و هيچ‌وقت به جريان ديگر نزديك نبوده‌ام. حال اگر بگوييم كه در جريان ديني گرايشهای مختلفي وجود دارد. عده‌اي در كنار قبول داشتن مرجعيت قرآن و عترت داراي گرايشهای فلسفي، عرفاني و حتي بعضاً گرايشهای مدرن هستند و تحت تاثير جدي مشهورات زمانه‌اند، اما جريان ديگري هم وجود دارد كه دغدغه خلوص دارد و معتقد است كه محور اساسي قرآن و عترت است و ما فارغ از ديگران (يونان‌زدگي و فلسفه‌زدگي و تجدد زدگی) بايد متمسك به قرآن و عترت باشيم. اين جريان به يك معنا خيلي در اقليت قرار دارد و بنده متعلق به اين جريان هستم و فصلنامه «سمات» دغدغه ترويج اين جريان را دارد. * اين جريان چقدر به مكتب تفكيك نزديك است؟ با آن چيزي كه به عنوان مكتب تفكيك مشهور شده نقاط اشتراك بسياري دارد، اما من گريزان از اين هستم كه خودم را متعلق به يك جريان رسمي يا غير رسمي خاص بدانم. به اعتقاد من ملاك و ميزان ما بايد قرآن و عترت باشد و با اين ملاك و ميزان همه كس و همه چيز مي‌تواند قابل نقد باشد و اگر قرار است به منبعي سرسپردگي تام و تعلق ويژه داشته باشيم، آن منبع چيزي جز قرآن و عترت نيست. اگر بخواهيم در جريانات نظري دنبال جريان‌سازي و نحله‌سازي باشيم دچار آفات جدي مي‌شود و گاهي نقض غرض اصلي است كه ما دنبالش هستيم. به يك معنا اگر بخواهيد بگوييد كه ما تعلق خاطر ويژه‌اي به مكتب تفكيك داريم؛ اين‌گونه نيست. در شماره دوم «سمات» ضمن اين‌كه پرونده‌اي درباره «مكتب تفكيك» داريم و در آن مطالبي از چهره‌هاي سرشناس مكتب تفكيك وجود دارد، اما نقدی هم به برخی مباحث مطرح شده در آثار بزرگان تفكيك داشته ایم. جريان تفكيك بر نفي فلسفه و عرفان و نقد آن‌ها اصرار دارد و اين نقطه اشتراك ما با آن‌ها است، اما يك نقطه تمايز ما با آن‌ها اين است كه به نظر ما همان‌گونه كه فلسفه و عرفان مصطلح حجاب مراجعه به معارف قرآن و عترت هستند، مدرنيته هم حجاب است، اما دوستان تفكيكي ورودي به اين قصه ندارند و از بعضي از آثار چهره‌هاي تفكيكي چنين استنباط مي‌شود كه در بحث مدرنيته و علوم و تكنولوژي جديد متاثر از مشهورات زمانه هستند. * از زماني كه ما با مدرنيته مواجه شده‌ايم و يا به عبارت ديگر در معرض مدرنيته قرار گرفته‌ايم درباره چگونگي مواجهه با مدرنيته به عنوان يك «ديگري» رويكردها و نظرات مختلفي ارائه شده است. عده‌اي معتقد بوده و هستند كه اين «ديگري» مي‌تواند ما را به سمت توسعه و پيشرفت سوق دهد و موجب تعالي ما شود، اما گروهي نيز در مقابل آن مقاومت كرده‌اند و معتقدند كه هدف اين «ديگري» آن است كه همه آن‌چه را كه داريم از ما بگيرد و ماهيت‌مان را تغيير دهد. عده‌اي نيز بين اين دو جريان قرار دارند و قائل به تعامل و ارتباط با مدرنيته هستند به اين معنا كه در اين تعامل ما بايد وجوه مثبت مدرنيته را بپذيريم و وجوه منفي آن را از خود دفع كنيم. شما در مورد مواجهه با مدرنيته چه رويكردي را مي‌پسنديد؟ آيا بايد با مدرنيته به تعامل پرداخت يا اينكه در مقابل آن مقاومت كرد و از آنچه خود داشتيم دفاع كنيم؟ نظر مشهور و رايج در ميان دين‌داران ما همان نظر تفكيك قائل شدن بين وجوه مثبت و وجوه منفي مدرنيته است و معتقدند كه مدرنيته جریانی بوده كه در غرب اتفاق افتاده و در عرصه‌هاي مختلف فكري، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، علمي و تكنيكي محصولات و نتايجي داشته است كه ما درباره اين محصولات نمي‌توانيم نفياً و اثباتاً قضاوت يك دستي داشته باشيم؛ بنابرين با توجه به ملاك‌هايي كه داريم بايد همه اين دستاوردها را بررسي كنيم و دستاوردهاي مثبت را اخذ كنيم و بخش‌هاي منفي مدرنيته را كنار بگذاريم. تلقي رايج در اين نگاه اين است كه علوم مدرن و به‌ويژه علوم تجربي خنثي هستند. البته اخيراً در اين جريان پيشرفتي حاصل شده و يك گام به جلو گذاشته و پذيرفته كه علوم انساني غرب جهت‌دار است، اما همچنان علوم تجربي و تكنولوژي مدرن را خنثي و لابه‌شرط مي‌داند كه حامل بار فرهنگي، مفهومي و ارزشي نيست. بعضي‌ها البته از اين مرحله جلوتر مي‌روند و معتقدند كه وجوه مثبت مدرنيته ريشه در تمدن اسلامي دارد و بسياري از علوم و تكنلوژي‌هاي غربي مديون ميراث علمي و فرهنگي است كه از تمدن اسلامي اخذ كرده است. از رويكرد اخير تا حدي حتي جانبداري از مدرنيته هم استنباط مي‌شود. سيد جمال از سردمداران اين نظر مشهور است. او صورت مساله‌اي را مطرح مي‌كند مبني بر اين‌كه غرب پيشرفته است و شرق و جهان اسلام عقب مانده است و حالا اي مسلمانان چه بايد كرد؟ به نظر من اين صورت مساله از لحاظ نظري و اعتقادي بسيار مهلك بوده و همچنان از ما قرباني مي‌گيرد. در مورد مدرنيته علاوه بر تلقي مشهور و رايج، تلقي ديگري وجود دارد كه تلقي اقليتي محدود است، اما به تدريج در حال گسترش است. بنا بر اين تلقي، مدرنيته و تمدن مدرن مجموعه واحد و منسجمي است با مباني مشخص، جهان‌بيني و انسان‌شناسي خاص خود و اصلاً مدرنيته به يك معنا يك دين است و علوم و تكنولوژي مدرن هم محصول همين مباني و جهان‌بيني است و نمي‌توان با آن برخورد گزينشي داشت. در اين نگاه اسلام و مباني ديني با كليت مدرنيته مساله دارد و كليت مدرنيته از نظر مباني ديني ما زير سئوال است. در غرب نيز از يك قرن پيش متفكراني پيدا شدند كه مباني مدرنيته را مورد نقد اساسي و كلي قرار دادند و كليت تمدن مدرن را زير سئوال بردند. اين نگاه از طريق برخي متفكران و تحصيل‌كردگان در غرب مثل مرحوم دكتر فرديد به ايران منتقل و در دانشگاه‌ها مطرح شد. مرحوم دكتر فرديد شاگرداني را تربيت كرد و اين نگاه به تدريج بسط پيدا كرد. مرحوم شهيد آويني از چهره‌هاي شاخص و برجسته متاثر از اين نگاه است. ايشان كاملاً با يك دغدغه ديني و ارزشي سراغ اين نگاه رفت. افرادي كه قائل به چنين نگاهي هستند را شايد بتوان به دسته‌هاي مختلفي تقسيم‌بندي كرد. بعضي‌ها ممكن است دغدغه‌هاي ديني كمتري داشته باشند و برخي دغدغه‌هاي ديني بيشتري داشته باشند يا به عبارت ديگر عده‌اي اين دغدغه را داشتند كه اين نظرات‌شان بتواند استناد ديني پيدا كند. * آيا قبول داريد كه آن‌چه كه با عنوان پست‌مدرنيته مشهور شده همان ادامه مدرنيته است و اگر از منظر شما بخواهيم نگاه كنيم استمداد از پست‌مدرنيته براي نقد مدرنيته همان افتادن در دام غرب‌زدگي است. در اين مورد بايد بحث كنيم. اگر منظورتان از غرب، غرب جغرافيايي باشد و بخواهيد بگوييد هر آن‌چه كه در غرب است غلط است كه نگاه ما اين‌گونه نيست. مدرنيته و تمدن مدرن غربي داراي يك سري مباني و چارچوب‌هاي منسجم فكري است كه خاستگاه آن غرب جغرافيايي بوده، اما ممكن است در شرق هم كساني باشند كه كاملاً به مباني مدرنيته وفادار باشند. همچنين ممكن است كساني در غرب باشند و سخت منتقد مدرنيته باشند. * اگر ملاك را قرآن و عترت قرار بدهيد و براساس اين معيار به پست‌مدرنيته نگاه كنيد؛ مسائل و مشكلاتش بيشتر از مدرنيته خواهد بود. بله، همین طور است. من نمي‌خواهم بگويم كه انتقاداتي كه مرحوم دكتر فرديد مطرح كرد صد درصد ديني و مستند به قرآن و عترت بود، بلكه بسياري از حرف‌هايش هم مستند به قرآن و عترت نبود؛ از جمله اين‌كه ايشان شيفته عرفان ابن‌عربي و... بود كه به نظر ما ديني نيست. با اين وجود برخي از انتقادات او به مدرنيته به مباني ديني نزديك است. نگاه شهيد آويني از نگاه دكتر فرديد ديني‌تر است و استناد بيشتري به آموزه‌هاي ديني دارد. من در حين فعاليت‌هاي مطبوعاتي و فرهنگي با اين رويكرد آشنا شدم و احساس كردم در آن نكات قابل توجه و قابل تاملي وجود دارد. اين رويكرد، نگاهش به غرب و مدرنيته نگاه عميق‌تري نسبت به رويكرد مشهور و رايج بين دين‌داران است. بنابراين نگاه من نگاه نفي كلي مدرنيته است و در كتاب «اسلام و تجدد» به صورت مبسوط اين نگاه را تبيين كرده‌ام. ما در مقام نظر نمي‌توانيم وجوه مختلف مدرنيته را از يكديگر تفكيك كنيم، اما در مقام عمل و شرايط كنوني به خاطر اضطرار چاره‌اي جز اخذ بسياري از وجوه مدرنيته را نداريم. * پس به اعتقاد شما، ما چون به خاطر اضطرار هيچ چاره‌اي نداريم مدرنيزاسيون را مي‌پذيريم، اما تفكر و مباني مدرنيته را نبايد پذيرفت؟ به‌خاطر سيطره‌اي كه تمدن مدرن ظرف صد سال اخير بر بسياري از شئون ما پيدا كرده ما نمي‌توانيم خود را به نحو تام و تمام از این سیطره رها كنيم. * حد اين اضطرار تا كجاست. دكتر سروش در يكي از مقالات كتاب «تفرج صنع» ميزان استفاده از تكنولوژي را به مثابه «اكل ميته» دانسته و در آن مقاله معتقد است كه ما بايد جايي كه ديگر كاملاً ناگزيريم از تكنولوژي استفاده كنيم. آيا اضطرار شما هم در همين حد است؟ ببینید، مساله ما با مدرنيته اين‌گونه نيست كه مثلاً از غرب يك سري پشه‌هاي مزاحم داخل جامعه ما شده‌اند و براي ما مزاحمت ايجاد كرده‌اند و حالا ما با حشره‌كش و پشه‌بند و تدابير دفاعي مي‌توانيم بر اين مشكل غلبه كنيم. حتي مساله ما با مدرنيته اين نيست كه بگوييم تمدن مدرن يك لشگركشي فرهنگي، سیاسی، اجتماعی ، اقتصادي و نظري به جامعه ما داشته و آمده جاهايي را اشغال كرده و در جاهايي اردوگاه زده است و هر از گاهي حمله مي‌كند و ما هم پا تك مي‌زنيم و اگر بتوانيم با يك برنامه‌ريزي نقاط اشغالي را پس بگيريم و اردوگاه‌هايش را برچينيم، مساله ما حل خواهد شد. به نظر من اين تشبيه بهتر مي‌تواند موضوع را روشن كند كه مدرنيته به مثابه هوايي مسموم است كه كل عالم را فراگرفته و وارد جامعه ما نيز شده است و اين هواي مسموم بر همه شئونات ما با شدت و ضعف تاثير منفي خودش را گذاشته و تقريباً نمي‌توان عرصه‌اي را پيدا كرد كه از تاثيرات اين هواي مسموم بركنار مانده باشد. خب با توجه به اين سيطره همه‌ جانبه اگر بخواهيم بگوييم كه از امروز باید هر چه وابسته به مدرنيته است را كنار بگذاريم، به اخلال در نظام معيشت و عسر و حرج دچار مي‌شويم و اخلال در نظام معيشت مورد پذيرش دين نيست. بنابراين ما به خاطر اضطرار بنا بر اجازه دين مجبوريم به يك سري مسائل تن بدهيم كه حكم اوليه آن جواز نيست اما دين اين اجازه را مي‌دهد تا وقتي كه شرايط اضطرار حاكم است از این امور استفاده كنيم. * خب اين دايره اضطرار ممكن است بر اساس تفاسير مختلف گسترش پيدا كند. ممكن است كه اضطرار از نظر شما تا يك حدي باشد و از نظر فرد ديگري حد ديگري داشته باشد. ممكن است اضطرارهاي شخصي با اضطرارهاي اجتماعي فرق كند. دغدغه ما بيشتر در مورد اجتماع است. به نظر من در جامعه مرز اضطرار اين‌گونه قابل تشخيص است كه هر جايي كه مقابله با يك امر مدرن و نفي عملي آن منجر به عسر و حرج و اخلال در نظام معيشتي بشود كه مضار آن از منافع‌اش بيشتر باشد، مجاز هستيم كه از آن پديده يا امر مدرن استفاده كنيم. به اعتقاد من دامنه اضطرار ما تقريباً وسيع است و زمينه‌هاي كمي وجود دارد كه مي‌توانيم آن‌ها را خالص و مبراي از تاثيرات مدرن نگه داريم. با برنامه‌ريزي، تفكر و خودآگاهي نسبت به مدرنيته مي‌توان عوارض منفي اخذ مدرنيته را كاهش داد و بيشترين توجه ما بايد معطوف به اين مسئله باشد و بايد تلاش كنيم تا آن‌جايي كه مي‌توانيم از اقتضائات مدرنیته بكاهيم. در چنين شرايطي به نظر من در مرحله اول دغدغه اصلي‌مان بايد حفظ اعتقادات‌مان باشد. بدترين نتيجه مدرنيته براي ما اين بوده كه خيلي‌ها را دچار ارتداد عقيدتي كرده است. كسي كه مي‌گويد در دنياي پيشرفته كنوني بايد احكام ديني چون متعلق به 1400سال پيش است تغيير پيدا كند دچار ارتداد فكري شده است. به اعتقاد من اگر در مقام نظر بتوانيم غير ديني بودن مدرنيته و انحطاط و انحراف آن را نشان بدهيم، تلفات عقيدتي و اعتقادي كاهش پيدا خواهد كرد. * شما هم قبول داريد كه در پس تكنولوژي معرفت و ايدئولوژي خاصي قرار دارد. وقتي كه از آن استفاده كنيد چگونه مي‌توانيد از رسوخ مباني معرفتي‌اش جلوگيري كنيد؟ اگر نسبت به اين موضوع خودآگاهي پيدا كنيد و بدانيد كه تكنولوژي، تعليم و تربيت جديد ، نظام رسانه‌اي مدرن و... خنثي نيستند، آن‌گاه در مقام نظر مي‌توانيد مقهور آن‌ها نشويد، اما همچنان تاثيرات منفي عملي خودشان را مي‌گذارند. در «اكل ميته» هم همين‌گونه است. وقتي فردي از باب اضطرار دارد ميته‌اي را مي‌خورد در مقام اعتقاد مي‌داند كه چيزي را كه مي‌خورد ميته است و حكم اوليه‌اش هم حرمت است و هيچ‌گاه در اعتقاد قائل به اين نمي‌شود كه حكم اولي آن حليت است. اما به لحاظ عملي به خوردن آن تن مي‌دهد و آثار وضعی آن هم گریبانش را خواهد گرفت. در مواجهه با مدرنيته هم مساله به همين صورت است. ما اگر چه به لحاظ عملي به بسياري از امور مدرن تن داده‌ايم، اما به لحاظ اعتقادي معتقد نيستيم كه مدرنيته تكامل تاريخ بشري بوده و كمال بشر است. * همين تن دادن‌ها فكر نمي‌كنيد كه سرانجام به نشت معرفت مدرن بيانجامد؟ اگر اين تن دادن با خودآگاهي و تحليل درست از مدرنيته باشد مي‌تواند آن اتفاق نيفتد و یا لا اقل از شدت کمتری برخوردار باشد اما اگر بدون خودآگاهي باشد آن اتفاق مي‌افتد. من معتقدم كه اضطرارهاي ما روز به روز در حال افزايش است و هر چه كه پيش‌تر مي‌رويم عملاً مدرن‌تر خواهيم شد. * وقتي كه اضطرارها در حال افزايش است و سيطره مدرنيته افزايش پيدا مي‌كند، دغدغه خلوصي كه شما داريد روز به روز كمتر مي‌شود. دغدغه خلوص در مرحله اول در نظر و اعتقاد است و اين‌جا بين مقام نظر و مقام عمل تفكيك مي‌كنيم. در شرايط سيطره مدرنيته معتقديم که هيچ اضطراری برای ارتداد عقیدتی و نفی مبانی و احکام دینی وجود ندارد اما در عرصه عمل باب اضطرار بسيار وسيع است . * زماني كه در عمل تن داده شود آيا اين عمل منجر به تغيير نظر نمي‌شود. به عنوان مثال شما وقتي از رسانه‌هاي مدرن ناخودآگاه تكثر معرفتي را پذيرفته‌ايد. نه، من معتقدم تكثر معرفتي (به مفهوم پلورالیسم غربی و تکثر ناشی از خودبنیادی عقیدتی و معرفتی) سم است، اما بله وقتی خیلی از ساز و کارهای مدرن را در عرصه فرهنگ و اجتماع می پذیریم، گريزي از اين سم نداریم. در عمل غرق مدرنيته هستیم، اما در اعتقاد می توانیم همیشه مرز بندی خودمان را با مدرنیته داشته باشیم . * چنين انساني آيا دچار از هم‌گسيختگي رواني و فروپاشي ذهني نمي‌شود؟ كسي كه از نظري دنبال خلوص است، اما مي‌بيند كه به خاطر اضطرار ناچار است كه از همه مظاهر نامشروع مدرنيته استفاده كند چرا ممكن است دچار مشكلات اساسي روحي و رواني بسياري بشود. اين همان چيزي است كه در روايات آخرالزماني پيش‌بيني شده است. اين كه حجم عظيمي از روايات ظلماني بودن دوره آخرالزان را توضيح داده‌اند و اين‌كه حفظ ايمان چقدر سخت است، به همين خاطر است. فقط ظهور امام زمان (عج) است كه سيطره مدرنيته را از بين مي‌برد و تا آن زمان ما دچار اين گرفتاري‌ها و مصيبت‌ها هستيم. در روايت داريم كه روزگاري خواهد آمد كه شخص شب مومن است، صبح كافر است، ظهر مومن است و شب باز كافر است. براي چنين روزگاري قرآن و اهل بيت براي ما توصيه‌هايي دارند و به ما توصيه شده كه اگر چه ممكن است از شر اضطرارهاي عملي رهايي پيدا نكنيد، اما با اين همه اعتقادتان را حفظ كنيد. من به عنوان يك متدين از زندگي در روزگار مدرن بايد رنج بكشم، اما گريزي از آن ندارم. * آيا دوست داشتيد كه به عنوان مثال 10 قرن پيش زندگي مي‌كرديد تا دچار اين همه اضطرار نشويد؟ زندگي در یک قرون پیشین به مراتب سالم‌تر از دوران كنوني بوده است به این معنا که اقتضای فساد و گناه در دوران ما قبل مدرن کمتر بوده است. در یک نگاه عمیق و در یک برایند سنجی عصر شتر سواري و اسب‌سواري حتما بهتر از عصر ماشين‌سواري بوده است و بشر آن روز به گرفتاری های عمیق روحی و روانی بشر امروز کمتر دچار می شده است. مدرنیته موجد بحرانهایی برای روزگار ما بوده است که هیچ یک از این بحرانها در روزگارهای پیشین با این حجم کمی و کیفی وجود نداشته است : بحران معنا و نیهیسم، بحران اخلاق، بحران اجتماعی و تضعیف و فروپاشی خانواده، بحران شکاف عظیم بین فقرا و اغنیاء، بحران محیط زیست، بحران ناامنی ناشی از سلاحهای کشتار جمعی، بحران سطحی زدگی بشر جدید تحت تأثیر نظام رسانه ای تحت سیطره ها شرکت های سرمایه سالار و دیگر بحرانها * عده‌اي از منتقدان مدرنيته حضور مدرنيته در كشورهاي پيراموني را تهاجم آفرين و از بين برنده ارزش‌هاي و هنجارهاي سنتي مي‌دانند كه از آن به عنوان غرب‌زدگي ياد مي‌كنند، اما شما چند گام جلوتر مي‌گذاريد و آغاز غرب‌ز‌دگي را به حضور فلسفه يوناني و ترجمه كتاب‌هاي فيلسوفان يوناني مرتبط مي‌دانيد. اين در حالي است كه عده بسيار كمي ممكن است چنين نظري داشته باشند. شما براي چنين نظري چه ادله‌اي داريد؟ نقطه عزيمت من براي انتقاد از مدرنيته با نقطه عزيمت جريان مشهور و غالب تفاوت دارد. نقطه عزيمت بنده مبتني بر قرآن و عترت است و در آن توجه اساسي نسبت به متون و نصوص ديني وجود دارد، اما توجه ديگران به متون و نصوص ديني کمتر است و بعضي از آن‌ها بيش از آن‌چه كه در نقد مدرنيته متاثر از مباني و متون ديني باشند، متاثر از جريانات انتقادي پست‌مدرن هستند. به اعتقاد من اگر ميزان و ملاك ما قرآن و عترت باشد به همان اندازه كه مدرنيته نقد و نفي مي‌شود، فلسفه يونان و عرفان و تصوف نيز نقد و نفي مي‌شوند. به نظر من در عين اين‌كه بين فلسفه‌هاي مدرن با فلسفه‌هاي ماقبل مدرن اختلافات اساسي وجود دارد، اما همه آن‌ها در يك مسئله با هم اشتراك دارند و آن اين است كه همگي دچار خود بنيادي معرفتي و اعتقادي هستند و اعتقادي به منبعي فراتر از عقل خودشان ندارند. به اعتقاد من اگر از يك منظر وسيع‌تري بخواهيم به مسئله تهاجم فرهنگي نگاه كنيم، مي‌توانيم بگوييم كه تهاجم فرهنگي به عالم اسلامي دو مقطع داشته است كه يك مقطع آن آغاز جريان ترجمه بوده كه از دوران اموي شروع مي‌شود و در دوران مامون عباسي به اوج مي‌رسد و اين جريان منجر به ورود فلسفه و تصوف به عالم اسلامي مي‌شود. مقطع دگر تهاجم فرهنگي مربوط به يكصد و پنجاه سال اخير و همز‌مان با ورود مدرنيته به ايران است. اين نظر به معناي اين نيست كه فلسفه يونان و مدرنيته كاملاً با هم انطباق تام و تمام دارند و بسياري از افراد هستند كه سخت منتقد مدرنيته هستند، اما مدافع فلسفه ملاصدرا و عرفان ابن‌عربي هستند. با همه اين تفاوت‌ها به اعتقاد من اگر به جوهره هر دو توجه شود درخواهيم يافت كه از جوهره واحدي برخوردار هستند كه همان خود بنيادي معرفتي و اعتقادي است. * شما معتقديد كه تمام دانش و معرفت لازم براي انسان در قرآن و عترت وجود دارد. اگر اين‌گونه است ما چه نيازي به علوم بشري داريم؟ نظر تاريخي مشهور كه يكي دو قرن اخير نضج گرفته و متاسفانه همه اسير آن هستند اين است كه تاريخ بشر با جهالت و توحش آغاز شده و در يك سير رو به پيشرفت ارتقاء پيدا كرده و كم كم بشر بر اساس تجربه شخصي به علوم مي‌رسد. اين حرف دروغي است و ما چيزي تحت عنوان اعصار حجر و مفرق و آهن نداشته‌ايم و اين تقسيم‌بندي‌ها ساخته و پرداخته تمدن مدرن است و شايد هيچ نظري به اندازه اين نظر در بسط مدرن‌زدگي و غرب‌زدگي در اذهان موثر نبوده است. چرا كه هر كسي اين نظر را بپذيرد به‌طور طبيعي پذيرفته كه غرب امروز يك تمدن تكامل‌يافته است؛ حال اين‌كه بر اساس آموزه‌هاي قرآن و عترت و شواهد متقن تاريخي، تاريخ بشر نه تنها با جهالت و ناداني شروع نمي‌شود بلكه تاريخ بشر با علم و آگاهي آغاز مي‌شود و اولين انسان روي زمين حجت و پيغمبر خدا بوده است كه خداوند در قرآن مي‌گويد:«و علم آدم الاسماء كلها» و در روايات ما اين مسئله توضيح داده شده كه همه علوم ديني و دنيوي در حد بسيار بالايي به آدم عرضه و تعليم داده شد و آدم موظف شد كه اين علوم را به فرزندانش بياموزد و تمدن بشري قرار بوده بستري براي فلسفه خلقت باشد كه عبوديت است. ما از آيات و رويات مي‌فهميم كه اين تمدن بعد از آمدن چند پيامبر شكل مي‌گيرد و بعد از آن ديگر انبيا به دنيال توسعه تمدني نبوده‌اند و قرار نبوده كه تمدن هر روز توسعه پيدا كند. از زمان حضرت آدم تا دوران مدرن نوسانات تمدني بسيار اندك بوده است. آدم زمين كشاورزي‌اش را با گاوآهن شخم مي‌زده و تا زماني كه تراكتور و ماشين نيامده بود همه با گاوآهن زمين‌شان را شخم مي‌زدند. مرکب انسانها از زمان آدم تا زمان اختراع ماشین اسب و استر و شتر و الاغ بوده است و هیچ اوج و حضیضی نداشته است. بنابراين همان‌گونه كه علوم ديني منبعث از وحي بوده‌، علوم دنيايي هم منبعث از وحي و تعاليم انبيا بوده و محصول تجربه‌هاي شخصي بشر نبوده است. در دوران مدرن بشر مدرن با مباني نظري تازه‌اي تصميم مي‌گيرد كه راه جديدي را در علم و تمدن بگشايد و آن راه منجر به علوم و تكنولوژي مدرن مي‌شود. ما معتقديم كه راه تمدن مدرن انحراف از مسير تمدنی ساخته و پرداخته انبیاء است و غير ديني است و به همين خاطر است كه معتقدم كليت مدرنيته زير سئوال و مطرود است. بشر بايد همان مسير تمدني انبياء را ادامه مي‌داد و به مسير كنوني نمي‌افتاد. * به همين خاطر معتقديد كه نيازي به علوم ديگر خارج از قرآن و عترت وجود ندارد؟ البته به جای قران و عترت باید بفرمایید علوم خارج از وحی و تعالیم وحیانی که قران و عترت حلقه پایانی این زنجیره اند. البته همان گونه که گفتیم اكنون به خاطر اضطرار ناچار به فراگيري و بکار گیری علوم جديد هستيم. * این اضطرار تا کی قرار است ادامه داشته باشد؟ تا زمانی که مدرنیته سيطره دارد و ما در بستر تمدنی مدرن زندگی می کنیم این اضطرار هم ادامه دارد. به نظر بنده این اضطرار با واقعه عظیم و الهی ظهورِ آخرین حجت خداوند و حضرت بقية الله اعظم علیه السلام مرتفع خواهد شد و بشر به تمدن طبیعی ماقبل مدرن باز خواهد گشت. البته در آن تمدن امور خارق العاده و امکانات ويژه ای وجود خواهد داشت که از مقوله امور تکنولوژیک مدرن نیست . مثل پدیده طی الارض که برای بسیاری ممکن و عملی می شود و یا پدیده امتداد و افزایش قدرت چشم و گوش آدمها که بدون واسطه ابزار، شرق و غرب عالم با هم ارتباط برقرار می کنند. * و تا آن دوران کاری نمی توان کرد؟ هرگز چنین نیست اما باید بدانیم که وسع ما برای اصلاح، محدود و با موانع سنگین و سهمگینی مواج است و اگر کسانی فکر می کنند در بستر تمدنی موجود می توانند تمدنی اسلامی به مفهوم هفتاد ـ هشتاد درصدی آن درست کنند، بیانگر عدم شناختشان از روزگار کنونی و ظلمت زدگی آن ( ظلمات فوق ظلمات) است. چنین اعتقادی بر خلاف واقعیتهای عینی و آموزهای قرانی و روایی ما در باب آخرالزمان و دوران غیبت معصوم علیه السلام است و دادن وعده های اصلاحی غیر واقعی و اغراق آمیز نتایج اعتقادی و عملی بدی برای جامعه و نظام دارد. البته وسع محدود برای اصلاح هرگز به معنای تقاعد و کناره گیری و عزلت نیست. اصلاح به هر میزان که مقدور باشد، ما مکلف به انجام آن هستیم. مگر اهل بیت علیهم السلام که از همه ظرفیتهای زمانه شان برای اصلاح استفاده می کردند، در شرايطی بودند که می توانستند جامعه را اصلاح صد در صدی یا حتی پنجاه در صدی کنند اما در عین حال هیچ امامی خود را فارغ از مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی نکرد و سراغ تقاعد و عزلت نرفت. منبع: روزنامه شرق 15/7/1389



:: موضوعات مرتبط: مهدي نصيري , سخنراني ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 112
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: